کد مطلب:28575 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

ابقای معاویه به بیعتش نمی انجامید












ابن ابی الحدید، ضمن نقل انتقادهایی بر سیاست امام علی علیه السلام در زمینه عزل معاویه گزارش كرده است كه یكی از انتقادها این سخن است: اگر امام علیه السلام هنگامی كه در مدینه با وی بیعت شد، معاویه را بر شامْ ابقا می كرد تا حكومتش مستقر گردد و پایه هایش استوار شود و معاویه و شامیان با او بیعت كنند، و سپس او را كنار می نهاد، از جنگی كه میان آنها در گرفت، پیشگیری كرده بود.

پاسخْ این است كه امیر مؤمنان، شرایط آن روز را می دانست كه معاویه به هیچ رو بیعت نمی كند، گرچه او را بر حكومت شامْ ابقا نماید؛ بلكه ابقای وی بر حكومت شام، معاویه را نیرومندتر می ساخت و امتناع وی را از بیعت، قوی تر می كرد؛ چرا كه پرسش كننده یا باید بگوید: «سزاوار بود كه علی علیه السلام معاویه را به بیعت فرا خواند و هم زمان، او را بر شام بگمارد و هر دو كار با هم قرین گردد» و یا باید بگوید: «امام علیه السلام می باید نخست از معاویه مطالبه بیعت می كرد [ و ابقای او را به تأخیر می انداخت]» و یا بگوید: «باید نخست او را ابقا می كرد و درخواست بیعت را به فرصتی دیگر می انداخت».

در صورت نخست، این احتمال بود كه معاویه، حكم علی علیه السلام بر ابقای وی در حكومت را برای شامیان بخوانَد و موقعیت خود را نزد آنان، محكم سازد و در ذهن آنان جای دهد كه: «اگر او شایسته حكومت نبود، علی علیه السلام بر او اعتماد نمی كرد» و آن گاه، بیعت كردن را به تأخیر اندازد و از آن، سر باز زند.

و صورت دوم، همان كاری است كه امیر مؤمنان انجام داد.

و امّا صورت سوم، مانند صورت اوّل است؛ بلكه معاویه را در مخالفت و سركشی ای كه قصد آن را داشت، قوی تر می كرد.

چگونه كسی كه آشنا به تاریخ است، گمان می كند كه اگر علی علیه السلام معاویه را بر شام می گمارْد، معاویه با او بیعت می كرد، با آن كه می دانیم میان علی علیه السلام و معاویه، نزاع ها و كینه های كهنی است كه شتر در آن، زانو نَزَد؛[1] زیرا علی علیه السلام بود كه حنظله برادر معاویه و دایی اش ولید و جدّش عتبه را یك جا به هلاكت رساند.

پس از آن نیز مسائلی میان آن دو در زمان خلافت عثمانْ اتّفاق افتاد و بر یكدیگر تند شدند تا آن جا كه معاویه وی را تهدید كرد و گفت: من به سوی شام می روم و این پیرمرد (عثمان) را نزد تو می گذارم.به خدا سوگند، اگر مویی از وی كم شود، با یكصدهزار شمشیر با تو می جنگم!...

و امّا سخن ابن عباس به امام علی علیه السلام كه: «یك ماه او را بر حكومت بگمار و یك عمر او را بركنار دار» و آنچه مغیرة بن شعبه به وی پیشنهاد كرد، توهّماتی بود كه آن دو برای خود داشتند و به آنها خوش گمان بودند و بر قلبشان خطور كرده بود.

علی علیه السلام از وضعیت خود با معاویه بهتر آگاه بود و می دانست كه این وضعیت، اصلاح پذیر نیست.چگونه بر ذهن انسان آگاه به وضعیت معاویه و نیرنگ ها و شیطنت های او و كینه ای كه از علی علیه السلام از حادثه كشته شدن عثمان و پیش از آن در دل داشت، خطور می كند كه معاویه، ابقای علی علیه السلام را بپذیرد و فریب بخورد و با او بیعت نماید؟!

معاویه، زیرك تر از آن بود كه فریب بخورد و علی علیه السلام نسبت به وضعیت معاویه، آگاه تر از كسانی بود كه گمان می كردند اگر امام علیه السلام از او دلجویی كند و او را ابقا نماید، بیعت خواهد كرد.

در نظر علی علیه السلام، این بیماری، درمانی جز شمشیر نداشت؛ چرا كه پایان كار، همان می شد و او كار آخر را اوّل قرار داد.[2].









    1. كنایه از این كه هیچ گاه با یكدیگر از درِ سازش وارد نمی شوند. در واقع رابطه آنان به شتری كینه ای تشبیه شده كه زانو بر زمین نزند. (م)
    2. شرح نهج البلاغة: 233/10. ابن ابی الحدید در ضمن سخنش گفته است: در این جا خبری را می آورم كه زبیر بن بكّار در كتاب الموفّقیات آورده است تا هر كس از آن آگاه شود، بداند كه معاویه، هیچ گاه متمایل به پیروی علی علیه السلام نمی شد و با وی بیعت نمی كرد و ضدّیت معاویه با علی علیه السلام و جدایی اش از او، مانند ضدّیت سیاه و سفید بود كه هیچ گاه جمع نمی شوند و مانند ناسازگاری سلب و ایجاب بود كه زوال ناپذیر است.